قدرت الهی از منظر امامیه

قدرت الهی از منظر امامیه

استاد راهنما: دکتر سید غیور الحسنین

تأليف: مستفید حسین

چکیده

برای اثبات قدرت خداوند بسیار دلایل عقلی و نقلی وجود دارند. سؤال اين است که آیا خداوند می‌تواند سنگی را خلق کند که خود توان برداشتن آن ندارد ؟ اگر پاسخ این سوال مثبت بدهیم لازم می‌آید که خداوند قدرت برداشتن آن ندارد و اگر پاسخ منفی دهیم لازم می‌ آید که خداوند قدرت خلق آن ندارد. یا اینکه آیا خداوند متعال می‌تواند مثل خود یک خدای خلق کند ؟این سوال از هر دو طرف منافی عقاید بنیادی است چون اگر پاسخ آن مثبت بدهیم تعدد آلِه لازم می ‌آید و اگر پاسخ منفی دهیم همان ناتوانی خلق لازم می‌آید. وقتی این سوال‌ها را با دقت مطالعه کردیم، پی بردیم که این سوال‌ها یا محال ذاتی است یعنی فی حد نفسه محال هستند یا محال وقوعی است یعنی فی حد نفسه نیستند ولی لازمه‌اش محال ذاتی می‌شود.

کلید واژه: معطی، نا متناهی، ملحد، واجب الوجود، ممکن الوجود، محال، مؤید

ادامه نوشته

شبهات كرونا و شرور  و ردود آنها


شبهات كرونا و شرور  و ردود آنها

 مدرس: شيخ دكتر برنجكار 

نگارش سيد غيور الحسنين

کرونا ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، مذهبی وغیره داشته است... چالش هایی را ایجاد کرده است. این بیماری از یک جهت زیست مومنانه و اعتقاد دینی را هم هدف گرفته است. سوال­هایی در این مورد مطرح شده است. چه از طرف مومنین و چه از طرف ملحدین.

به طور کلی بیماری­ها، طاعون­ها وغیره به عنوان شرور بحث می­شوند. یک تقریر واحد از شرور ارائه کردن اشتباه از طرف اکثر محققین است. با دقت در همه شبهات مسئله شر یک مسئله نیست بلکه چندین مسئله است و هر کدام شاید جواب مستقلی داشته باشد.

ادامه نوشته

خلاصه" فص حكمة روحية في كلمة يعقوبية" از فصوص الحكم لابن عربي

خلاصه" فص حكمة روحية في كلمة يعقوبية" از فصوص الحكم لابن عربي

سيد غيور الحسنين

 

در این فص اجمالا 5 نکات ذکر شده اند.

1- بحث روح و ارتباط آن با یعقوب علیه السلام.

2- بحث دین و تقسیم آن

3- سه معنای دین: انقیاد، عادت، جزاء

4- اراده الهی وفایده تکلیف

5- بحث حدیث "شیّبتنی سورة هود وأخواتها "

تفصیل مطالب:

• این فص را ابن عربی بعد از فص اسماعیلیه قرار داده است به حسب سیر تاریخی، نه سیر درجات انبیاء.

1- بحث روح و ارتباط آن با یعقوب علیه السلام

کلمه روح را با فتح خواندند(رَوح) و هم با ضم(رُوح).

1- رَوح همان رفاه و آسایش و راحت است. و سری که روح را با یعقوب علیه السلام خاص کرده است 2 وجه ذکر کرد:

1-1- آیه قرآنی است که در آن به لسان یعقوب علیه السلام به فرزندان نقل شد: (يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ){یوسف87} اى پسران من برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت‏ خدا نوميد مباشيد زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت‏ خدا نوميد نمى ‏شود.

2-1- یعقوب علیه السلام به فرزندانش درباره دین وصیت کرده است و دین مایه رفاه است: (وَوَصَّىٰ بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ) {بقره 132} و ابراهیم و یعقوب پسرانشان را به آیین اسلام سفارش کردند که ای پسران من! یقیناً خدا این دین را برای شما برگزیده، پس شما باید جز در حالی که مسلمان باشید، نمیرید.

2- اگر رُوح باشد این هم اختصاص با یعقوب علیه السلام دارد. معنایش این است که با وسیله دین روح به کمال می رسد. پس در این فص درباره دین بحث می شود.

2- بحث دین و تقسیم آن

  دین را در 2 قسم تقسیم کرد:

1- دین تأسيسى

2- دين امضايى

1- دين تأسيسى دینی است که خدای سبحان تأسيس كرد و به واسطه انبیاء به مردم رسیده است. (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ) {آل عمران 19} دین تأسیسی دین فطرت است و در مورد انسان شناخته شده است لذا بر کلمه دین الف لام آورده است.

2- دین امضایی دینی است که خطوط کلی را خداوند متعال بیان کرده است و تطبیق کلیات روی جزئیات تا حدودی بیان کرد. اما جزئیاتی که بیان نشده خودشان با تجربه خود اختراع و ابداع کردند و گفتند که خدای سبحان این دین را امضا کرد. این دین باید با دین تأسیسی هماهنگ باشد وگرنه مورد تایید امضای خدای سبحان نیست.

پس دینی که نه تأسیسی باشد و نه امضایی دین حق نیست. اما دین تأسیسی و امضایی مایه رفاه الهی است. اساس دین دین تأسیسی است، چون وصیت انبیا به دین تأسیسی بود نه امضایی. خصوصا دین ابراهیم علیه السلام و دین یعقوب علیه السلام دین تأسیسی بود. (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ) {آل عمران 19} (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ) {روم 30} پس دین همان اسلام است و دین معهود نزد فطرت است.

آیا دین امضایی داریم؟ فرمودند که دین امضایی همان رهبانیت است که در دین گذشتگان بوده است. در قرآن درباره رهبانیت فرمودند: (ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَىٰ آثَارِهِمْ بِرُسُلِنَا وَقَفَّيْنَا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا ۖ فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ ۖ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ) {حدید 27}

پس دین امضایی دینی است که خواص در مقام سیر و سلوک ارائه کرده اند و اختراع کردند و دستور خاص نرسیده و به شریعت اسناد نمی دهند. مثلا: این را نمی گویند: این قدر خوابیدن مستحب است بلکه می گویند: ما این را تجربه کردیم که این قدر خوابیدن بهتر است.

• رهبانیت

رهبانیت نوامیس حکمیه است. سیره خواص با حکمت و با معرفت همراه است و خواص برای وصول الی الله انتخاب کردند و از راه متعارف نرسیده است. اما چون مطابق با هدف بود لذا خداوند آن را امضا فرمود.

آیا رهبانیت مورد امضا است یا نه؟ اهل رهبانیت 3 تقریر برای اثبات امضای رهبانیت بیان کردند:

تقریر اول: (وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا) {حدید 27} می گویند: خداوند فاعل رهبانیت است. رهبانیت در دل های پیروان مسیح علیه السلام پیدا شد با لطف الهی و عنایت الهی. پس فاعل پیدایش رهابیت خدا است.

تقریر دوم: (مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا) {حدید 27} استثنی متصل است. و (ابتغاء) بدل از ضمیر در (کتبناها) است. معنای آن این است: ما رهبانیت را بر آنها الزام نکردیم مگر رضای خداوند خواسته باشد. نظیر (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) {بقره 183} حدوثاً آنها اختراع کردند و خداوند بقاءً بر آنها الزام کرد مانند نذر و صوم اعتکاف و حج مستحبی که اول مستحب هستند اما بقاءً واجب هستند. اما اگر استثنی منقطع باشد نفی نقض نمی شود.

تقریر سوم: (فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا ۖ فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ ۖ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ) {حدید 27}کسانی که حق آنها را رعایت کردند اجرشان را عطا کردیم. یعنی این دین از طرف خدا امضا شده است. و (وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ) بطلان اصل نیست. این روش درباره دین تأسیسی هم است. (وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ) {سبا 13}

نقد:

1- (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ) {آل عمران 19} دین فقط اسلام است و بقیه دین نیستند، چون منحرف شده اند.

2- خود سیاق آیه دال بر ضد آن است: (در دل کسانی که از او پیروی کردند رأفت و رحمت قرار دادیم) و ( رهبانیّتی را که ابداع کرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بودیم؛ گرچه هدفشان جلب خشنودی خدا بود، ولی حقّ آن را رعایت نکردند؛ از این‌رو ما به کسانی از آنها که ایمان آوردند پاداششان را دادیم؛ و بسیاری از آنها فاسقند!)

3- سه معنای دین: انقیاد، عادت، جزاء

دین لغةً: در معنای دین انقیاد، عادت، جزاء ماخوذ است. و اینها نسبی هستند نه مطلق.

اصطلاحا: همان سه معنی لغوی محفوظ هستند.

1- انقیاد

  • معنای انقیاد اخضاع است.
  • و دین فقط اسلام است و اسلام همان انقیاد است. پس دین انقیاد است.
  • می گویند: انقیاد از اضافات اشراقی است و یکطرفه است.

انسانها منقادند. و خدا هم منقاد است. حق منقاد خلق است و خلق منقاد حق. این گفته می شود چون حق محب خلق است و خود را دوست دارد. اسمای حسنی و افعال را دوست دارد. شأنِ محب انقیاد نسبت به محبوب است ولی چون خلق محبوب بالذات نیستند و مظهر او هستند و آئینه دار جمال جلال او هستند. پس خود را دوست دارد نه خلق را، چون غیری در کار نیست. و اگر محب منقادِ محبوب باشد بازگشتش به این است که خدا منقادِ خودش است. یعنی یک اسم الهی منقادِ اسم الهی دیگر است.

  • دین ملکه نفسانی است و دین دار متقی. دین ظهور سعادت انسان است مانند فعل انسان که صفات نفسانی انسان را ظهور و بروز می دهد. پس خدا می خواهد انسان خودش قیام کند دین خود با خود قائم می شود. (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ) {روم 30}  
  • انحراف انسانها از لحاظ تکلیف و شرع است نه تکوین چون از لحاظ تکوین زمام همه ی انسانها در دست خدا است. (إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ) {فجر 14} (لا يمكن الفرار من حكومتك) {فراز از دعاي كميل} کسی نمي تواند مخالف تكوين الهي عمل كند، چون اين نظام هستي قهرا به خدا بر مي گردد، فرق نمي كند طوعا باشد يا كرها باشد. پس انسان یا منقاد تکوین و تشریع است یا منقاد تشریع نیست و معصیت می کند. گروه اول که مطیع اند، اینها بر اساس انقیاد حرکت می کنند و قائدشان خدا است. (مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا) {هود 56} گروه دومی که در مقابل تشریع معصیت می کنند خود را به دو نام خدای سبحان می سپارند :

1- قهار منتقم (جَزَاءً وِفَاقًا) {نبا 26}

2- یا به غفور رحیم (فَمَنْ تَابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ) {مائده 39}  

علی کل حال از زمام خدا نمی توانند فرار کنند.(لا یمکن الفرار من حکومتک)

اگر آنها تقاضای عذاب کردند خداوند عذاب مطابق با اعمالشان بر آنها نازل کرد نه بیش از اعمالشان. اما اگر آنها تقاضای تجاوز و عفو کردند خدای سبحان فقط پاداش مطابق با اعمالشان را نمی دهد بلکه بیش از آن حد می دهد. (مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ۖ وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ) {انعام 160}

پس انسان هر جا باشد تحت سلطه ی الهی است و همه ی انسانها تکوینا منقاد هستند.

2- عادت

عادت: لغةً: یک کار را با تکرار انجام دادن است.

اصطلاحا: دین عادت است یعنی معاد در او است.

در معنای اصطلاحی دین عادت با انقیاد اخذ شده است. و معنای عادت دین این است که بازگشت به اصل در او است و امثال ذلک.

  • عادت عقلا محال است اما حساً ما عادت داریم. عادت یعنی تکرار در فهم عرفی در قوانین ملاحظه شده است. وقتی در وجود تکرار ممکن نبود چگونه در گوشه از گوشه های وجود جزاء ممکن است؟ دو بار یک فیض وجود ندارد، چون تکرار در اسمای الهی نیست. پس تکرار در تجلیات الهی وجود ندارد، و قهرا در جزایی که یک گوشه از گوشه های هستی است تکرار نخواهد بود. وقتی تکرار نبود. پس معنای عقلی عادت در جزاء نیست. اما چون یک حقیقت نوعیه که دارای افراد نوع است و متکثر هستند و شبیه هم اند و نوعا واحدند. پس این وحدت نوعیه مصحح اطلاق کلمه عادت است یعنی اگر ما زید را دیدیم و بعد علی را دیدیم می گوییم عاد الانسان و تکرر چون انسان وحدت نوعی دارد. همین سبب این جمله را گفتیم. این وحدت در اعداد هم حضور دارد. پس جزاء از یک جهت هست و از جهت دیگر نیست. یعنی از لحاظ حقیقت نوعیه جزاء هست و از لحاظ حقیقت شخصیه نیست.

3- جزاء

بررسي اين معناي دین در سه مقام است:

1- تحلیل معنای جزا به لسان اهل ظاهر

جزای فعل نفس خود فعل است و آن فعل در قیامت به صورت تجسم اعمال ظهور می کند. حکیم امری را که یک امر پنهانی و دقیق معرفی می کند عارف آن را یک امر ظاهر می داند. اینجا بحث اتحاد عامل و عمل و اتحاد علم وعمل و امثال ذلک مطرح است.

2- تحلیل معنای جزا به لسان سر قدر

جزا را در سه مرحله تبیین کردند:

1- خداوند مرآت برای اشیا است. حکیم اینجا برهان صدیقین را مطرح کرد.

2- اشیا مرآت برای حق هستند.( سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ۗ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ) {فصلت 53}

3- خداوند و اشیا باهم مرآت هستند و در مقابل یکدیگر قرار بگیرند. اینجا بحث توحید افعالی را مطرح کردند که با اختیار انسان سازگار است و بحث تفویض با جبر سازگاری دارد. اینجا دوگانگی وجود دارد.

3- تحلیل معنای جزا به لسان ما فوق سر قدر

اگر جهان را اینطور ببینیم که یک خدا است ویک فیض دارد: (وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ) {قمر 50} و فیض وحدت شخصی نیست بلکه وحدت اطلاقی است قهرا وضع جزاء وضع دیگری خواهد بود. لذت آن فیض می برد و متألّم می شود چون غیری در کار نیست.

• عقاب

عقاب لغةً: از عقب است. یعنی حادثه ای بعد از عمل پدید می آید آن را عقاب می گویند.

اما شرعا اگر آن عمل گوارا بود حادثه ای بعد از آن را ثواب می گویند. و اگر آن عمل ناگوار بود حادثه ای بعد از آن عمل را عقاب می گویند.

• ثواب

 ثواب لغةً: پاداش نیک نیست. همان طور که عقاب عام است از تلخ و غیر تلخ همینطور ثواب عام است از هر دو. ثاب یعنی رجع: (وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْنًا) {بقره 125} مراکز عمومی را مثابه می گویند. پس ثواب اختصاص به پاداش حسن ندارد بلکه کیفر تلخ را هم می گیرد. همین سبب لباس را ثوب می گویند، چون با اصل و ریشه نزدیکتر است.

• فرق بین طبیب روحانی و طبیب جسمانی

  • طبیب جسمانی و طبیب روحانی در خدمت مشترک هستند.
  •  اما طبیب جسمانی در خدمت طبیعت است و طبیب روحانی(انبیاء) در خدمت فطرت است.
  • درمان طبیعت از راه طبیعت است همان طور درمان فطرت از راه فطرت است.
  • همان طور که طبیب جسمانی مطلقا در اختیار طبیعت نیست همینطور طبیب روحانی مطلقا در اختیار فطرت نیست.
  • منتهی طبیب جسمانی کاری جز تکوین ندارد. اما انبیاء در تشریع به طور مطلق قانون گذار هستند.
  • این چنین نیست که هر چه طبیعت بخواهد طبیب به او مساعدت کند، چون بیماری یک کار طبیعی است یعنی دستگاه گوارشی با هضم غذا یک مزاج را به بدن می دهد که آن مزاج ملائم با طبیعت بدن او نیست و این را بیمار می گویند. شخصی که از اتاق عمل بیرون می آید تشنه می شود. اما طبیب می گوید: به او آب ندهید. چون عطش او کاذب است. پس طبیب جسمانی در خدمت طبیعت است اما لا مطلقا. اما طبیب روحانی یعنی انبیا در خدمت جوامع بشری بوده اند. این فقط تمثیل نیست بلکه حقیقت است، چون دین فقط دوا نیست بلکه شفا است. (وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ ۙ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا) {اسرا 82} ممکن است کسی دارو بخورد اما شفاء پیدا نکند، ولی ممکن نیست کسی قرآن را عمل بکند و شفای علمی و روحی پیدا نکند.

4- اراده الهی وفایده تکلیف

اراده الهی دو نوع دارد:

1- اراده تکوینی

2- ارداه تشریعی

همان طور اراده انبیاء دو نوع دارد :

1- اراده تکوینی یا ولایت

2-  اراده تشریعی یا نبوت و رسالت

انبیا بر اساس اراده تکوینی عمل نمی کنند، بلکه به طور مطلق در خدمت امر تشریعی حق هستند. هر امر تشریعی را انجام می دهند، فرق نمي كند با تکوین سازگار باشد یا نباشد، خواه عمل بشود یا نشود. با کسانی که با وجود دو حجت درونی و بیرونی کفر و عصیان می کنند، با آنها مبارزه می کنند، چون در امر تکوین به طور مطلق خدمتگذار نیستند. کفار و منافقین می خواهند همان مسیر را ادامه بدهند، و انبیا به آنها کمک نمی کنند، چون این امر در صلاح آنها نیست. مثل طبیبی که غذای زیان بار را برای مریض تجویز نمی کند درحالیکه مریض آن غذای زیان بار را دوست دارد.

  • در مقام تشریع خدا فرمود: (وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى) {نجم 3} و هرگز به هوای نفس سخن نمی‌گوید.

 اما در مقام تکوین خدای سبحان به رسول می گوید تو بگو من نمی دانم: (قُل لَّآ أَمْلِكُ لِنَفْسِى نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُ ۚ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ ٱلْغَيْبَ لاسْتَكْثَرْتُ مِنَ ٱلْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِىَ ٱلسُّوٓءُ ۚ إِنْ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍۢ يُؤْمِنُونَ) {اعراف 188}

(قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ ۖ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ) {احقاف 9}

لذا جنبه رسالت و نبوت از جنبه ولایت تفکیک شد، چون اراده الهی یا تکوینی است یا تشریعی. یعنی اراده های خدا تفکیک شد. (هدایت فایده دارد) انبیاء این را می دانند. اما (این شخص فایده نمی برد) این را انبیا نمی دانند، لذا همیشه در زحمت هستند.

• یک شبهه و پاسخ آن   

(وَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئًا ۚ أُولئِكَ الَّذِينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ ۚ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ ۖ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ) {مائده 41} هر کس را خدا به آزمایش و رسوایی افکند هرگز تو او را از (قهر) خدا نتوانی رهانید، آنها کسانی هستند که خدا نخواسته دلهاشان را پاک گرداند، و آنان را در دنیا ذلّت و خواری و در آخرت عذاب بزرگ مهیّاست.

این امر تکوینی و ولایت است. خدا آنها را مهلت داد. اما آنها از آن مهلت استفاده نکردند پس خدای سبحان آنها را تطهیر نمی خواهد بکند و فیض خود را از آنها قطع می کند.

در جمع بین اراده تکوینی الهی و اراده تشریعی الهی یک سوال است که وقتی خداوند نمی خواهد عده ای  هدایت بیابنند پس فایده تکلیف چیست؟

جواب: 1- چون انسان ذو الشأنین است و تا آخر لحظه اختیار دارد که چیزی را انجام بدهد یا ندهد پس تکلیف شرعی صحیح است.

2- (لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ) {انفال 37} (اینها همه) بخاطر آن است که خداوند (می‌خواهد) ناپاک را از پاک جدا سازد، و ناپاکها را روی هم بگذارد، و همه را متراکم سازد، و یکجا در دوزخ قرار دهد؛ و اینها هستند زیانکاران!

 

5- بحث حدیث "شیّبتنی سورة هود وأخواتها "

چرا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود من را سوره هود پیر کرد چند وجه ذکر کردند:

1- در این سوره دعوت به استقامت شده است: (فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا ۚ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ) {هود 112} یعنی تا آخر لحظه دعوت بکن. نمی داند دعوت اثر دارد یا ندارد. لذا همیشه در زحمت است.

2- استقامت امت کار سختی بود چون اگر امت استقامت نکند کار به جایی نمی رسد.

3- چون در سوره هود دور کردن زیاد نقل شده و تهدیدات زیادند مانند: (كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا ۗ أَلَا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ ۗ أَلَا بُعْدًا لِثَمُودَ) {هود 68} (كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا فِيهَا ۗ أَلَا بُعْدًا لِّمَدْيَنَ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ) {هود95}

4- مرحوم علامه طباطبایی فرمودند: سر شیبتنی سوره هود و واقعه چیزی مشترک است و آن جریان قیامت است. (خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ ۚ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ) {هود 107} (فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ) {هود 106} قیامت است پیر کننده یا برای طولانی بودنش یا شدت عذابش.  

 

الحمد الله على إتمامه

بررسى نقدى افكار جاوید احمد غامدی در علم و دين وآثار آن بر آينده نگرى

بررسى نقدى افكار جاوید احمد غامدی در علم و دين وآثار آن بر آينده نگرى

نويسنده: سيد غيور الحسنين

چکیده

جاوید احمد غامدی یکی از علمای برجسته تجدد گرایان اسلامی در پاکستان است. از منظر غامدى "علم" موضوع خود علم است.  و علم بدیهی اصل است و بدیهیات را فطری هم می داند، و نظری فرع است، و این نتیجه بحث را در اقسام استدلال پیاده می کند، و معیار صدق استدلال را علم بدیهی فطری الهامی قرار می دهد. و تعارض بین عقل و نقل از منظر وی محال است. و هرگز بین آنها اختلاف نمی شود. اگر جایی اختلاف دیده شد باید در مورد آن تفکر و تدبر نمود تا معنی اصلی حدیث روشن شود، و نباید عقل و نقل را بدون تفکر رها کرد. از نظر وی هدف دين اسلام حکومت نیست بلکه تزکیه ی نفوس است. و امکان دستیابی به توسعه به وسیلة علوم مذهبی و سکولار است، و بدون  این دو تا نمی تواند کشور توسعه پیدا کند.

كليد واژه

غامدى، علم ومعرفت، دين، تمدن، دموكراسى، جهاد، توسعه

مقدمه

     مسئله تجددگرایی اسلامی از دغدغه های اصلی 150 سال اخیر مردم جهان اسلام است. تجدد گرایان اسلامی با نگاهی تجزیه نگر و خرد به استقبال وجوه مثبت این پدیده رفته و در صدد جمع بین اسلام و تجدد بوده اند. و در بعضی از حوزه های علوم، اسلامی سازی و در بعضی دیگر بومی سازی را در دستور کار خود قرار داده اند.

جاوید احمد غامدی یکی از علمای برجسته تجدد گرایان اسلامی در پاکستان است. او فوق ليسانس خود را در ادبیات و فلسفه انگلیسی از کالج دولتی لاهور در سال  1972م گرفت. و رشته های اسلامی را از شیوه سنتی از معلّمان و دانشمندان مختلف در طول سال های اول تحصیل کرد. در سال 1973م، او تحت سرپرستی امین احسان اصلاحی (وفات 1997) قرار گرفت، و تأثیر عمیقی بر او داشت. استادش اصلاحى یکی از اعضای بنیانگذار حزب جماعت اسلامی بود، یک حزب مذهبی که توسط دانشمند معروف ابوالعلا مودودى در سال 1941 تأسیس شد. در هفتاد سال اقامتش در جامه، وی این حزب را از عنصر فکری و یکی از اعضای بدن حکومت مرکزی (مجلس شورى) باقی ماند. غامدى همچنین برای چندین سال با دانشمند برجسته و معروف ابوالعلا مودودی (وفات 1979) منسلك بود.  او نوشته ها بسيار و سخنرانی هاى زيادى درباره ى قرآن، قانون اسلامی و سایر جنبه های دیگر اسلام را پرداخت، كه بيشتر آن به زبان اردو است. وی مؤسس موسسه علوم اسلامی"المورد" است. وی علاوه بر زبانهای اردو و پنجابی- که زبان خودش هستند-  بر زبانهای دیگر مانند عربی، فارسی، و انگلیسی تسلط کامل دارد. و از لحاظ روش مؤثر ترين فرد در دانشگاه های کشور است.

وی معتقد است که دين چهارچوب ها را معين کرده، و جزئيات لازم را بيان كرده است، و چیزهاى كه حرمتش يا حليتش بيان نكرده، حلال است، و ميدان وسيعى براى انسانها خدا آزاد گذاشته است.  از این جهت نویسنده این موضوع را انتخاب کرده و مورد بررسی قرار داده است. و خصوصيت اين مقاله اين است كه موضوع جديد است و در زبان فارسى بر اين موضوع كار نشده و مباشرتاً از كتابهاى غامدى به زبان اردو استفاده شده است. این مقاله مشتمل بر بررسى افكار غامدى در معرفت شناسی، دین شناسی و تاثير آن بر آينده نگرى است، و روش نويسنده توصيفى تحليلى و نقدى خواهد بود. 

1- معرفت شناسى

1-1- موضوع علم(معرفت شناسى)

بدیهی است قبل از ورود به هر علمی، باید موضوع، اجزای موضوع و عوارض ذاتی موضوع شناسایی، و حد و رسم آنها مشخص شود تا تصور دقیقی از امور یاد شده برای انسان حاصل آید، آن‌گاه درباره آنها بحث کند.  غامدى براى اثبات موضوع علم استدلال اقامه مى كند، و آن عبارت است از:

موضوع  علم خود علم است، چون غیر از این دو صورت است:

1- موضوع  علم وجود باشد. چون علم از من جمله موجودات است. اما اشکال این است که قبل از بحث به وجود اول، وجود معلوم باشد. و این برگشت به خود علم است. پس نمی تواند وجود موضوع علم باشد.

2- نفس موضوع علم باشد. و این هم ممکن نیست به سبب اشکال قبلی که خود علم از احوال نفس است. قبل از بحث به نفس، اول نفس معلوم باشد و این همان برگشت به علم است. پس نفس نمی تواند موضوع علم باشد.

پس ثابت شد که علم موضوع خود علم است.( غامدی، مجله اشراق، علم کی بنیاد، 3مارس 2012م، ص12)

2-1-  تقسيم علم به جزرى و فطرى

غامدى به حميد الدين فراهى نسبت مى دهد مى گوید: او علم را اول به جزرى و فطرى تقسيم كرده، و بعد به بديهى و نظرى تقسيم كرد. اين علم جزرى و فطرى را علم اضطرارى مى نامد. و خصوصيت آن  اين است كه خداوند علم اضطرارى را در نفس انسانى الهام كرده است. و در ادامه مطلب غامدى او را تأييد مى كند. (غامدى، مجله اشراق، اضطراری علم ،1مى 2011م، ص23-24، نقل با تصرف)

بررسى و نقد

مراد غامدى از علم جزرى و فطرى چیست؟ از عبارات وى فهميده نمى شود.

3- 1- تقسيم علم به بديهي و نظرى

می گوید: "علمی که به دون فکر و تدبر حاصل شود این علم بدیهی است. و علمی که با فکر و تدبر به واسطه ی بدیهی حاصل شود آن علم نظری است."  (همان، اضطراری علم،1مى 2011م،  ص25)

و مى گوید: بدیهی اصل و نظری فرع است. و همه علوم نظرى راجع به  بدیهیات فطری هستند. چون نبود بديهيات موجب تسلسل يا دور خواهد شد كه هردو باطل است. حاصل آنكه در صورت نبود بديهيات هيچ معلوم نظري هم وجود نخواهد داشت و حال آنكه دارد پس معلوم بديهي فطرى هم هست. و این نتیجه بحث را در اقسام استدلال پیاده می کند. و معیار صدق استدلال را علم بدیهی فطری الهامی قرار می دهد. ( همان، اضطراری علم، 1مى 2011م، ص26 نقل با تصرف)

بررسى و نقد

غامدی مثل علماى ديگر علم را تقسیم به بدیهی و نظری می کند. و از منظر وى علم بديهى فطرى اصل است و علم نظرى فرع. اينجا غامدى بديهي را فطرى مى داند درحاليكه بديهى يا اولى است يا وجدانى. اگر مراد او  اصطلاح فطريات در كتابهاي منطق در بخش مواد يا مبادي قياس بكار مي رود و مقصود از آن قضايايي است كه قياسات آنها همراه آنهاست، نظير قضيه �شش زوج است� و قضية �چهار نصف هشت است�. اين قضايا، قضايايي هستند كه هرچند همچون اوليات بديهي نيستند يعني از صرف تصور طرفين قضيه و نسبت بين آن دو نمي توان حكم بدانها كرد و باصطلاح تصديق بدانها محتاج حد وسط است، ولي چون حد وسط آنها همراه آنهاست، ذهن بمحض تصور آنها بدانها حكم مي كند. شايد مقصود جاويد احمد غامدى از فطري و فطريات چنين چيزي نيست، زيرا:

 اولاً: اين قضايا بديهي نيستند بدان معني كه بيّن بالذات بوده تصديق بدانها محتاج استدلال يعني حد وسط نباشد.

 ثانياً:  فطري به اين معني مشتمل بر مثلاً اوليات نيست.

به اين ترتيب بايد گفت: مراد غامدى از فطري همان بديهي است يعني علمي كه محتاج علمي پيشين نيست، خواه آن علم تصور باشد خواه تصديق.

4-1- تقسيم علم از لحاظ درجات

 غامدی علم را از لحاظ درجات به دو قسم تقسیم می کند:

1- علم اضطراری: و این علم به ذات باری تعالی و علم به نفس خود انسان و علم به خارج از آن است.

2- علم استدلالی: و این علم به صفات باری تعالی  و صفات نفس و صفات خارج است.

و استدلال در قسم دوم ممکن است از الهامات فطری باشد یا از علم نظری که با فکر و تدبر حاصل می شود.( همان، علم کی بنیاد۳،  1 مى 2012م،  ص28) 

بررسى و نقد

علم اضطرارى اينجا با علم اضطرارى كه در باب علم بديهى و نظرى ذكر كرده تناقض دارد. در آنجا علم اضطرارى را به علم جزرى و علم فطرى تقسيم مى كند و اينجا علم اضطرارى را در مقابل علم استدلالى قرار مى دهد.

5-1- اقسام استدلال

در اقسام استدلال اقسام قیاس فقهی را پیاده می کند. و می گوید: که استدلال سه قسم است:

1- استدلال از فرع بر اصل که اگر فرع باشد اصل هم وجود دارد.

2- استدلال از اصل بر فرع که اصل فرع را بر می گیرد. لذا اصل بر همه فروعاتی که متضمن است دلالت می کند.

3- استدلال از یک فرع بر فرع دیگر بواسطه ی ثبوت اصل.( همان، علم کی بنیاد۳،1 مى2012م، ص29)

6-1- امكان خطأ در استدلال

می گوید: انسان در تمام افکار و اعمال خودش همین سه اقسام استدلال را استخدام می کند. و امکان خطا آن وقت است که درباره ی نسبت بین اصل و فرع از فکر و تدبر اعراض کند.( همان، علم کی بنیاد۳،  1 مى2012م ص131، نقل با تصرف)

7-1- علوم بنیادی

علوم بنیادی از منظر غامدی دو تا هستند: قرآن، و سائنس. و جاى ديگر علوم را دو قسم كرد: علوم مذهبی، و علوم غیر مذهبی یا سکولار.  علوم مذهبى مانند: زبان، صرف، نحو، بلاغه، تفسیر، حدیث، فقه، و غیره. و علوم غير مذهبى مانند: سائنس، پزشکی، ریاضیات، و غیره. و بعضی از این علوم و هنر بین علوم مذهبی و سکولار مشترک هستند، مانند فلسفه.( al-mawrid.org)

بررسى و نقد

از این تقسیم فهمیده می شود که علوم اسلامی و غیر اسلامی هستند. و خودش يك جا اقرار مى كند و مي گوید:

 "علوم را مي توان با چندین روش تقسیم کرد. از نظر عرف علوم اسلامی علومی هستند که در فهم اسلام کار کلیدی انجام می دهند مثل زبان، صرف، نحو، تفسیر، حدیث، فقه، و غیره."( همان)

 از منظر غامدی کلمه علوم غیر اسلامی مناسب نیست.

2- دين شناسى

1-2-  تعريف دين                                                                                                               دين از منظر جاويد احمد غامدى مجموعه ى عبادات، معاملات، خوردن، آشاميدن، و رسوم و آداب (اخلاق) است.

1- عبادات:

نماز، زكاه و فطره، روزه، و اعتكاف، حج و عمره، قربانى و تكابير ايام تشريق.

2- معاملات:

نكاح و طلاق و متعلقات آن، مسائل حيض و نفاس و مسائل زناشوى.

3- خوردن و آشاميدن:

خوك، خون، مردار و حيوانى كه با نام غير خدا ذبح شده حرام است. حليت حيوانى كه با نام خدا ذبح شده باشد.

4- رسوم و آداب:

با نام خدا خوردن با دست راست، گفتن السلام عليكم وقت ملاقات و جواب آن، كوتاه كردن سبل، بريدن موهاى بغل، تراشيدن ناخن، ختنه كردن پسرها، نظافت بينى و دهان و دندان، طهارت، غسل حيض و نفاس، غسل جنابت، غسل ميت، تجهيز و تكفين، تدفين، عيد فطر، عيد اضحى. ( غامدى، ميزان، 2009م، ص14)

وي درباره دين در جايي ديگر مي گوید:

دين هدايت خداوندى است كه آن را در فطرت انسان الهام نمود. و بعد از اين با تمام تفاصيل لازم به واسطه ى انبياى براي انسان بيان كرد. آخرين پیامبر محمد رسول الله صلى الله عليه وسلم است. و دين از او در شكل قرآن و سنت نقل شده است. پس الآن تنها ماخذ قرآن و سنت است، كه با اجماع صحابه رسول(ص) و با قول و فعل متواتر آنها به ما رسيده است.( همان،2009م، ص14، و  غامدى، الاسلام، 2013م، ص9، ترجمه و نقل با تصرف)

قرآن از منظر غامدى قطعى الدلاله است.( غامدى، مقامات، 2014م،  ص131)

 اما علاوه بر قرآن رسول(ص) سه تا چیز ديگر به ما داده است:

1- احکام مستقل بالذات که ابتدای آن از قرآن نیست.

2- احکام مستقل بالذات که شرح آن در قرآن باشد یا خارج آن.

3- نمونه عملی بر این احکام.

از منظر وی اول سنت است و دوم تفهیم و تبیین است. و سوم اسوه حسنه است. (همان، 2014م، ص149-150)

بررسى و نقد

تعريف اول دين كه غامدى با تفصيل ذكر كرده است شامل فقط مناسك است و عقائد از آن خارج مى شود. لذا تعريف اول جامع نيست.

از منظر وی اول سنت است و دوم تفهیم و تبیین است. و سوم اسوه حسنه است. (همان، 2014م، ص149-150) و این بر خلاف علمای اهل سنت است. چون آنها همه اقسام را سنت می گویند.

در یک مصاحبه می گوید:

"دين در فطرت انسان موجود است، و مثل هوا و آب است كه بدان انسان احتياج دارد. تعريف دين اسلام عبارت است از: ايمان به خداوند، ايمان به قيامت و ملاقات با او، و عمل صالح براى رسيدن به بهشت. و دين اسلام در قرآن و حديث محصور است و شامل زندگی انفرادى انسان است." ( al-mawrid.org)

 اشكال اين است كه دين اسلام فقط دين انفرادى نيست بلكه اكثر شؤوناتش اجتماعى هستند مانند: نماز جمعه، صلاة عيدين، و غيره.

قرآن از منظر غامدى قطعى الدلاله است. اين فقط ادعاء است و دليلى بر قطعى الدلاله بودن قرآن ذكر نكرده. و اختلاف بين امت اسلامى در تفسير و تأويل آيات قرآن دليل بر ظنى بودن قرآن است.

مى گوید: " اما قرآن فقط پنج چیز را حرام قرار داده است: فواحش، خوردن حق ديگران، رساندن زيان به ديگر بدون حق، شرک، و بدعت. و  غير از آن درباره ى موسيقي، حجاب، ريش داشتن، نظام تعليم مخلوط، و جلو گیری از باردارى هيچ حكمى را بيان نكرده است، چون اين اشياء متعلق به دين نيستند بلكه متعلق به رسوم و آداب هستند. " (غامدى، مقامات، 2010م، ص141)

از كتابهاى وي فهميده مي شود كه دين چهارچوب ها را معين مي كند، و جزئيات لازم را بيان كرده است. و چیزهاى كه حرمتش يا حليتش بيان نكرده، حلال است، و ميدان وسيع براى انسانها خدا آزاد گذاشته است.  

اشكال بر عبارت فوق اين است:

اولا: قرآن کریم تصریح به حرمت موسيقى نکرده است اما آیاتی هستند که معصومین علیهم السلام در تفسیر آن آیات به این نکته اشاره کرده اند، مثلا:

(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا ۚ أُولئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ)(لقمان، آيه6)

"و بعضی از مردم سخنان بیهوده را می‌خرند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزا گیرند؛ برای آنان عذابی خوارکننده است!"

�لَهْوَ الْحَدیثِ�: سخنانی که انسان را غافل از چیزهای سودمند دنیوی و اخروی کند. مانند: خرافات، افسانه‌های بی فایده، حرفهای مضحک، و آوازهای جلف. در ضمن تحریم مطلق موسیقی و آواز، تنها مربوط به تعدادی از فقهاء اسلام است و موسیقی و آواز در صورتی حرام است که تهییج کننده شهوات جنسی بوده یا طرب انگیز باشد و موجب سبکی و بی حرمتی انسان شود.

ثانيا: سه آیه از آیات قرآن به آیات حجاب مشهورند که در این میان آیه ۳۱ سوره نور مشهورتر است:

(وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِ‌هِنَّ وَ یحْفَظْنَ فُرُ‌وجَهُنَّ وَ لَایبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْیضْرِبْنَ بِخُمُرِ‌هِنَّ عَلَیٰ جُیوبِهِنَّ وَ لَایبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ... وَ لَایضْرِ‌بْنَ بِأَرْ‌جُلِهِنَّ لِیعْلَمَ مَا یخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَی اللهِ جَمِیعًا أَیهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ)(نور، آيه31)

"و به زنان با ایمان بگو: �دیدگان خود را فرو بندند و پاكدامنی ورزند و زیورهای خود را آشكار نگردانند مگر آنچه كه طبعاً از آن پیداست. و باید روسری خود را بر گردن خویش اندازند، و زیورهایشان را جز برای شوهرانشان یا پدرانشان... آشكار نكنند؛ و پاهای خود را نكوبند تا آنچه از زینتشان نهفته می‌دارند معلوم گردد. ای مؤمنان، همگی به درگاه خدا توبه كنید، امید كه رستگار شوید."

2-2- ویژگیهای جاوید احمد غامدى در مورد دين

غامدی ویژگیهای خاصى دارد که عبارت است از:

1- وی بر خبر واحد اعتماد نمی کند.( غامدی، میزان، 2009م، ص60)

2- قرآن را محور قرار می دهد، و احادیثی را که مخاف قرآن باشد رد می کند. و می گوید: باید احادیث را در نور قرآن دید و نه بالعکس.(غامدى، مقامات، 2010م، ص201-203، Ghamidi، Principles of Understanding Islam، p33)

3- مي گوید: اسلام را خداوند بعد از وفات رسول به علماء واگذار نکرده است و هر کس عربی را بلد است می تواند مباشرتا از قرآن احکام را استنباط کند. و حتى می گوید: آئمه ی اهل سنت: ابو حنیفه، مالک، شافعی، و حنبل معصوم نبودند، و ممکن است اشتباه کنند. من می توانم خودم از قرآن احکام را اخذ کنم.( javedahmadghamidi.com)

4- می گوید: خدا به ما اجازه نداده است که کسی را مسلمان بگوییم و کسی را کافر بگوییم.

5- تعارض بین عقل و نقل از منظر وی محال است. و هرگز بین آنها اختلاف نمی شود. اگر جایی اختلاف دیده شد باید در مورد آن تفکر و تدبر نمود تا معنی اصلی حدیث روشن شود، و نباید عقل و نقل را بدون تفکر رها کرد.( غامدی، میزان، 2009م، ص65)

3- آرمان و آینده نگری

  1-3-  تمدن

تمدن یکی از لوازم فطرت انسان است که خدا انسان را بر آن خلق کرده است. و سیاست وسیله ای برای رسیدن به تمدن است. (غامدی، الاسلام، 2013م، ص147، و غامدی، میزان، 2009، ص481)

2-3-  اقامه حکومت

اقامه ی حکومت نیز از فطرت انسان است که می خواهد به واسطه ی آن اجتماعی زندگی کند. و این اقامه ی حکومت از انتخاب روسای قبایل شروع شد تا به پادشاهی خانوادگی رسید، و این ادامه دارد تا الآن.( غامدی، مقامات، 2014م، ص179)  پس از نظر وی هدف اسلام حکومت نیست بلکه تزکیه ی نفوس است.( همان، 2014م،  ص182)

غامدی اسلام را مخالف پادشاهت عربستان و پاپائیت ایران می داند. و قائل است که نظام اجتماعی را از اصل منبع اسلام که قرآن است اخذ کنیم.( همان، 2014م، ص184)

3-3-  نظام حكومت

و می گوید: حکومت نه حق خدا است - که اگر بود در قرآن می گفت اما ما هیچ نصی بر خلافت کسی نداریم- و نه حق علماء اسلام است. بلکه این حق مردم است که هر کسی را می خواهند رئیس خود قرار بدهند. لذا این جا نظریه جمهوریت(دموكراسى) را مطرح می کند.

4-3-  جمهوریت(دموكراسى)

 مراد از جمهوریت(دموكراسى) از منظر غامدى حکومت مردم بر مردم با مشاورت با مردم اما به شرطی که

 چیزی مخالف حکم خدا نباشد.( همان، 2014م،  ص187- 188)

 غامدى از آن با شدت دفاع می کند، حتی از قرآن استدلال می کند، و دلیلش آیه ی سوره شوری است:

(وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ) (شورى، آيه38)

"و آنان که دعوت پروردگارشان را پاسخ می گویند و نماز می گزارند و کارشان بر پایه مشورت با یکدیگر است و از آنچه به آنها روزی داده ایم انفاق می کنند."

امر حكومت از امور مردم است و بايد با مشورت با مردم باشد، و در صورت نزاع رأى اكثريت را بپزيريم.  كسى حق ندارد كه بدون مشورت با مردم حكومت كند. (غامدى، برهان،2009م،  ص149-150، 300)

بررسى و نقد

پس نظام اسلامی را در جمهودیت منحصر می کند. اما قائل به این است که دولت نباید در زندگی خصوصی مردم دخالت داشته باشد. اما در صورت نزاع می تواند قانون سازی کند. دولت از منظر وی نمی تواند غیر از زکات، ماليات از مردم بگیرد. اما ارسطو پدر علم سياست دموكراسى را به عنوان شكل فاسد و گمراه حكومت، نوعى از حكمرانى مردم جاهل محكوم كرد. افلاطون معلم او آن را حكمرانى جهالت ناميد.(عالم، بنيادهاى علم سياست، 1392ش، ص304) و مفاسد ديگر مانند: مخالفت آزادى انفرادى، ضديت با تكامل انسان به خداوند و غيره هم دارد.

و استدلال با آيه بر اثبات دموكراسى تام نيست چون امر حكومت از امور مردم نيست بلكه امر خداوند است كه اين عالم را خلق كرده و اداره مى كند.

5-3- جهاد بالسيف

غامدی قائل به تزکیه فرد است که با تدریج آن تزکیه اجتماعی شکل می گیرد و دولت خود با خود قائم می شود و به احتیاج جهاد بالسیف نيست، چون جهاد امر حکومتی است که با حکم او واجب می شود. و  فقط وظیفه ی ما  کار تبلیغی است که آن را با طریق احسن انجام بدهیم.( غامدى، مقامات، 2014م،  ص181-182)

 

بررسى و نقد

لازمه حرف غامدى اين است كه اسلام دين انفرادى است، نه اجتماعى و با جهانى بودنش تضاد دارد. و در وجوب جهاد بالسيف با اهل سنت مخالفت كرده است.(محمد رفيق، غامدى مذهب كيا ھے، ص185)

6-3- توسعه كشور

غامدى درباره ی علوم غربی می گوید: همه ی علوم نافع و ضروری را باید یاد بگیریم. امکان دستیابی به توسعه به وسیله علوم مذهبی و سکولار است. بدون این دو تا نمی تواند کشور توسعه پیدا کند. برای امور جهانی و معاملات دنیوی ما احتیاج به برخی از علوم و هنر داریم و دین از حصول آنها مانع نیست. مذهب و دین از لحاظ جنبه های اخلاقی آنها بحث می کند. و اگر مانع بود باید در آیات و روایات ذکر مى كرد. چون ذکر نشده، لذا از عدم منع شارع نتیجه حاصل می شود که اسلام از حصول علوم غربی مانع نیست.( javedahmadghamidi.com)

بررسى و نقد

لازمه نظريه غامدى حد اقلى بودن دين است كه با جهانى بودن اسلام و خاتميتش سازگارى ندارد.

نتيجه گیری

1- بدیهی از منظر جاويد احمد غامدى اصل است و بدیهیات را فطری هم می داند. و نظری فرع است.  و این نتیجه بحث را در اقسام استدلال پیاده می کند. و معیار صدق استدلال را علم بدیهی فطری الهامی قرار می دهد.

2- علوم دو قسم اند:

1- علوم مذهبی

2- علوم غیر مذهبی یا سکولار.

علوم و هنر مانند: سائنس، پزشکی، فلسفه، ریاضیات، و غیره. و بعضی از این علوم و هنر بین علوم مذهبی و سکولار مشترک هستند، مانند فلسفه.

3- دين در فطرت انسان موجود است، و مثل هوا و آب است كه به آن انسان احتياج دارد.

4- دين چهارچوب ها را معين مي كند، و جزئيات لازم را بيان كرده است. و چیزهاى كه حرمتش يا حليتش بيان نكرده، حلال است، و ميدان وسيعى براى انسانها خدا آزاد گذاشته است. 

5-  از نظر وی هدف اسلام حکومت نیست بلکه تزکیه ی نفوس است.

6- حکومت نه حق خدا است - که اگر بود در قرآن می گفت اما ما هیچ نصی بر خلافت کسی نداریم- و نه حق علماء اسلام است. بلکه این حق مردم است که هر کسی را می خواهند رئیس خود قرار بدهند. لذا این جا نظریه جمهوریت را مطرح می کند. و مراد از جمهوریت از منظر غامدى حکومت مردم بر مردم با مشاورت با مردم اما به شرطی که چیزی مخالف حکم خدا نباشد.

7- امکان دستیابی به توسعه به وسیله علوم مذهبی و سکولار است، و بدون این دو تا نمی تواند کشور توسعه پیدا کند.

منابع

1- القرآن

2- عالم، عبد الرحمن، بنيادهاى علم سياست، نوبت چاپ:25، تهران: نشرنى، 1392ش.

2- غامدى، جاويد احمد، الاسلام، نوبت چاپ:5،  لاهور: المورد، ادراه علم و تحقيق، 2013م.

3- غامدى، جاويد احمد، برهان، نوبت چاپ:7،  لاهور: المورد، ادراه علم و تحقيق، 2009م.

4- غامدی، جاويد احمد، مقامات، نوبت چاپ:3،  لاهور: المورد، ادراه علم و تحقيق، 2014م.

5- غامدی، جاويد احمد، مقامات، نوبت چاپ:2،  لاهور: المورد، ادراه علم و تحقيق، 2010م

6- غامدى، جاويد احمد، ميزان، نوبت چاپ:5،  لاهور: المورد، ادراه علم و تحقيق،  2009م.

7- غامدى، جاويد احمد، مجله اشراق، اضطراری علم، لاهور، 1 مى 2011م، ص23-26.

8- غامدی، جاويد احمد، مجله اشراق، علم کی بنیاد،  لاهور، 3 مارس 2012م، ص12.

9- غامدی، جاويد احمد، مجله اشراق، علم کی بنیاد۳، لاهور، 1 مى 2012م،  ص28-29.

10- محمد رفيق، غامدى مذهب كيا ھے، پاکستان.

11-  Ghamidi Javed ahmad, Principles of Understanding Islam,   translater: Shehzad Saleem,  Al-Mawrid Institute of Islamic Sciences, 55-K Model Town Lahore, Pakistan

12- javedahmadghamidi.com

al-mawrid.org13-

 

🌞علی کیست؟

🌞علی کیست؟

🍁علی قرة العین است..

🍁امیر عالمین است...

🍁و نور ثقلین است...

🍁وهم فاتح خندق ،

🍁جبل و بدر و حنین است...

🍁علی نور دو عین است...

🍁اب الساقی این میکده عشق حسین است...

🍁بنازم ید خیبر شکنش را...

🍁حسین و حسنش را....

🍁و زینب گل زهرا صفت یاسمنش را...

🍁کنم هر نفس آویز به گوشم سخنش را...

🍁به کوثر ندهم قطره آب دهنش را...      

 

🌞علی کیست؟

🍁همانی که پیمبر زده مهر مسلمان شدنش را...

🍁به عالم ندهم یک سر تار کفنش را.   

 

🌞علی کیست؟

🌿علی علم یقین است ...

🌿علی حبل متین است...

🌿علی نور مبین است...

🌿علی لنگر عرش است و زمان است و زمین است...

🌿امیر ملک دین است...

🌿یگانه سرور مطلبین است...

🌿علی سید کل مسلمین است...

🌿بدانید فقط شاه نجف علی امیر مومنین است... 

 

🌞علی کیست؟

🕊علی کل صلاة است...

🕊قعود است و قیام است...

🕊رکوع است و سجود است و سلام است...

🕊علی حج و زکات است...

🕊علی باب نجات است...

🕊علی سرور کل کائنات است...

🕊علی حکم تمام ممکنات است...

🕊علی حی و ممات است...

🕊علی معنی کل صلوات است...

🕊علی زینت بعد صلوات است...

🕊علی شیر خدا شاه نجف یک تنه زهرایی محض است.     

 

🌞علی کیست؟

 🍂علیً اسدالله...

🍂علیً ولی الله...

🍂علیً حجت الله...

🍂علی دست خداوند...

 

❣نظر ﮐﻦ ﺑﺮ ﻋﻠﯽ ﺟﺎﻧﺎ,ﺑﺒﯿﻦ ﺁﻥ ﺁﯾﺖ ﮐﺒﺮﺍ :

❣ﻋﻠﯽ ﻋﻘﻞ

  ❣ﻋﻠﯽ ﻋﺎﻗﻞ

    ❣ﻋﻠﯽ ﺩﺍﻧﺶ

      ❣ﻋﻠﯽ ﺩﺍﻧﺎ

        ❣ﻋﻠﯽ ﺭﺍﺯ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺣﮑﻤﺖ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻫﻤﺖ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺭﺃﻓﺖ

          ❣ﻋﻠﯽﻣﻌﻠﻮﻝ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻋﻠﺖ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻫﻤﺘﺎ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺗﻨﻬﺎ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻓﻀﻞ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻓﺎﺿﻞ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻋﺪﻝ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻋﺎﺩﻝ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺣﮑﻢ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺣﺎﮐﻢ

        ❣ﻋﻠﯽ ﺩﯾﻦ

      ❣ﻋﻠﯽ ﺩﻧﯿا

    ❣ﻋﻠﯽ ﺩﺍﺩ

  ❣ﻋﻠﯽ ﺩﺍﻭﺭ

❣ﻋﻠﯽ ﯾﺎﺭ

  ❣ﻋﻠﯽ ﯾﺎﻭﺭ

    ❣ﻋﻠﯽ ﺻﺒﺮ

      ❣ﻋﻠﯽ ﺻﺎﺑﺮ

        ❣ﻋﻠﯽ ﻋﻠﻮ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺍﻋﻼ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺗﻮﺭﺍﺕ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻗﺮﺁﻥ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺍﻧﺠﯿﻞ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻓﺮﻗﺎﻥ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻣﻈﻬﺮ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺍﻃﻬﺮ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺯﻫﺪ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺗﻘﻮﺍ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺍﻋﻠﻢ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺍﻓﻀﻞ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺍﻋﺪﻝ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺍﮐﻤﻞ

        ❣ﻋﻠﯽ ﺑﻬﺘﺮ

      ❣ﻋﻠﯽ ﺑﺮﺗﺮ

    ❣ﻋﻠﯽ ﻣﻬﺘﺮ

  ❣ﻋﻠﯽ ﻣﻮﻻ

❣ﻋﻠﯽ ﺳﺮﻭﺭ

  ❣ﻋﻠﯽﺭﻫﺒﺮ

    ❣ﻋﻠﯽ ﺣﯿﺪﺭ

      ❣ﻋﻠﯽ ﺻﻔﺪﺭ

        ❣ﻋﻠﯽ ﺣﺴﻦ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺯﯾﻮﺭ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺯﯾﻨﺖ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺯﯾﺒﺎ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻫﺎﺩﯼ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻣﻬﺪﯼ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺭﺍﺿﯽ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻣﺮﺿﯽ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻧﺎﺟﯽ

          ﻋﻠﯽﻣﻨﺠﯽ

         ❣ ﻋﻠﯽ ﺑﯿﻨﺶ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺑﯿﻨﺎ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻧﺼﺮ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻧﺎﺻﺮ

         ❣ ﻋﻠﯽ ﻓﺘﺢ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻓﺎﺗﺢ

        ❣ﻋﻠﯽ ﻣﺼﻠﺢ

      ❣ﻋﻠﯽ ﻧﺎﺻﺢ

    ❣ﻋﻠﯽ ﻓﺮﺩ

  ❣ﻋﻠﯽ ﯾﮑﺘﺎ

❣ﻋﻠﯽ ﻣﻄﻠﻊ

  ❣ﻋﻠﯽ ﻃﺎﻟﻊ

    ❣ﻋﻠﯽ ﻧﻮﺭ

      ❣ﻋﻠﯽ ﺍﻧﻮﺍﺭ

        ❣ﻋﻠﯽ ﻣﺮﺷﺪ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺍﺣﻤﺪ

          ❣ﻋﻠﯽ ﯾﺎﺳﯿﻦ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻃﺎﻫﺎ

         ❣ ﻋﻠﯽ ﺭﺧﺸﺎﻥ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺗﺎﺑﺎﻥ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻟﺆﻟﺆ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻣﺮﺟﺎﻥ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺳﺎﻗﯽ

          ❣ﻋﻠﯽ ﮐﻮﺛﺮ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺯﻣﺰﻡ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺻﻬﺒﺎ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻋﺮﻓﺎﻥ

         ❣ ﻋﻠﯽ ﻋﺎﺭﻑ

        ❣ﻋﻠﯽ ﺍﺷﺮﻑ

      ❣ﻋﻠﯽ ﺳﯿﺪ

    ❣ﻋﻠﯽ ﻧﻄﻖ

  ❣ﻋﻠﯽ ﻧﺎﻃﻖ

❣ﻋﻠﯽ ﻣﻨﻄﻖ

  ❣ﻋﻠﯽ ﮔﻮﯾﺎ

    ❣ﻋﻠﯽ ﻗﺎﻑ

      ❣ﻋﻠﯽ ﻧﻘﻄﻪ

        ❣ﻋﻠﯽ ﻃﺎﻫﺎ

          ❣ﻋﻠﯽ ﺣﺎﻣﯿﻢ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻗﺼﺪ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻣﻘﺼﺪ

         ❣ ﻋﻠﯽ ﻣﻘﺼﻮﺩ

          ❣ﻋﻠﯽ ﻣﻌﻨﺎ...

علی شاهد و علی ناظرو علی مشهود

علی ابالحسنین هست و

شوهر زهرا

نسبت مساحت دریاها با خشکیها

نسبت مساحت دریاها با خشکیها
 در زمان نزول قرآن کریم هنوز قاره ها کشف نشده بودند و تعیین نسبت دریاها به خشکی ها به هیچ وجه امکان پذیر نبوده است. در آیات قرآن جمعا (13) بار از کلمه خشکی (بریابس) و (32) بار از کلمه دریا یاد شده است . یعنی نسبت دریا 45 / 32 و نسبت خشکی 45/13 است که اگر به درصد محاسبه شود دریا 71% وخشکی 29% محاسبه میشود که با محاسبات علمی امروز مطاقبت دارد . این درصدی که بشر امروزه با استفاده از تجهیزات پیشرفته کاپیوترهای مدرن و با استفاده از عکسهای فضاییبدست آورده همانطوری که مشاهده می کنید در لا به لای آیات قرآن مجید که (14) قرن پیش نازل شده است مندرج است.